انتقاد همه جانبه يا پوپوليسم منسجم؟
در حاشيه مواضع حميد تقوائى
سياوش دانشور

مواضع سياسى حزب "کمونيست کارگرى" در قبال رويدادهاى سوريه و ايران و مشخصا تقابل با موضع روسيه و چين از جوانب مختلفى قابل تامل است. شاه بيت استدالالى آقاى تقوائى اينست که در مورد مسئله سوريه (و قبلتر ليبى و فردا ايران) بايد در قبال روسيه و چين موضع فعالى داشت. چرا که بزعم ايشان "بخش عمده نیروهای چپ، نیروهائی که ما آنها را چپ سنتی مینامیم، اساسا ضد آمریکائیگری قطبنمای حرکتشان هست و بهمین خاطر کمتر میبینیم که این نیروها به دولت روسیه، علیرغم اینکه رسما و مستقیما از رژیم بشار اسد حمایت میکند و دستش تا آرنج بخون مردم سوریه آلوده است، انتقاد و یا اعتراضی داشته باشند". سپس ايشان توصيه ميکند که "امیدوارم همه نیروهای چپ و انقلابی متوجه این مساله باشند و همزمان با هر دو قطب ارتجاعی، کمپ غرب و محور روسیه - چین، مقابله کنند، سیاستها و اهدافشان را برای مردم توضیح دهند و آنها را افشا کنند و به این ترتیب مردم را برای انقلاب علیه جمهوری اسلامی با اتکا بقدرت خودشان آماده نمایند" .

من پاسخ نيروهاى چپ سنتى را به خودشان واگذار ميکنم. اما اينرا ميدانم که تحليل آقاى تقوائى و شناخت شان از چهارچوبهاى چپ يا قديمى است و يا آگاهانه مترسک حزب توده سابق را جلوى ما ميگذارند. چپ "ضد آمريکائى" لااقل در اپوزيسيون ايران مرده است. بد يا خوب٬ ضد امپرياليستهاى پرو سويت ديروز٬ امروز پرو غرب و پرو آمريکا هستند و روزى هزار بار تمرين دمکراسى را با فحاشى به کمونيسم تناول ميکنند. استالينيست ها و مائويستهاى دو آتشه ديروز امروز رو به کاخ سفيد نماز سياست بجا مى آورند. حتى محافل بازمانده از حزب توده سابق که در نستالژى احياى رژيم سابق شوروى زندگى ميکنند٬ عليه دولت و مافياى کنونى حاکم در روسيه هستند. در مورد چين مسئله حتى روشنتر است. پس چپ مخاطب مورد اشاره آقاى تقوائى موجوديت عينى و فعال در صحنه سياسى ندارد. ناسيوناليسم ضد امپرياليستى البته گرايشى است که اينجا و آنجا در قبال سوالات مشخص ابراز وجود ميکند اما چپ ضد آمريکائى محلى از اعراب ندارد.

بعنوان يک کمونيست کارگرى نظر من اينست که مواضع ناسيوناليسم ضد امپرياليستى و مواضع ناسيوناليسم چپ امثال حزب "کمونيست کارگرى"٬ هر دو٬ بيان روز همان چپ سنتى هستند که با ديدگاههاى سياسى و نگرش کمونيسم کارگرى فاصله زيادى دارند. همينطور دست آمريکا و موئتلفينش اعم از ترکيه و عربستان و اتحاديه عرب تا دول اروپائى که در بسيج و تسليح نيروهاى اسلامى نقش اساسى دارند٬ بيشتر از روسيه در خون مردم سوريه آلوده نباشد کمتر نيست. سوال اينست که مبناى اين ادعا در مورد يک طرف و اين سکوت در مورد طرف ديگر چيست و به کدام سياستها خدمت ميکند؟

حزب "کمونيست کارگرى" و انسجام!
برخلاف اظهارات حميد تقوائى در باره تقابل "همزمان با هر دو قطب ارتجاعی"٬ مواضع سياسى حزب متبوع ايشان کارنامه خوبى ندارد. هر کسى مواضع اين جريان را در قابل جنگ غزه٬ مسئله فلسطين٬ تقابل اردوهاى ترويستى٬ رويدادهاى ايران در سال ٨٨ و غيره مرور کند٬ اتفاقا اين حزب همواره به طرف يک قطب ارتجاعى غش کرده و آگاهانه مواضعى يکجانبه داشته است. حکک نميتواند از اين نوع انسجام حرف بزند چرا که خود فاقد آنست. اتفاقا وقتى ما در حزب اتحاد کمونيسم کارگرى عدم انسجام و يکجانبه نگرى را به آقاى تقوائى و دوستانش تذکر ميداديم٬ پاسخ ميشنيديم که حزب اتحاد کمونيسم کارگرى ميخواهد کلکسيونى از مواضع راديکال و منسجم داشته باشد که "سياسى" نيستند. و چون ايشان مواضع شان خيلى "سياسى" بود٬ بايد جانب اين و يا آن قطب ارتجاع را مستقيما و يا تلويحا ميگرفت تا در صحنه سياسى و در صفبندى نيروهاى سياسى تمايزشان با راديکاليسم کمونيستى معلوم باشد. اگر امروز حزب "کمونيست کارگرى" را بعنوان جريانى شبه ليبرال و ليبرال چپ و شبه سکولار و مسلمان سابقى بطور موسمى در کنار جريانات فاشيست و سلطنت طلب و جريانات ملى اسلامى ميبينيد٬ نتيجه سير بلوغ همان مواضع "سياسى" آگاهانه و يکجانبه اين حزب در طول يک دوره معين است.

پايه هاى مادى "انسجام" جديد
حزب "کمونيست کارگرى" در چهارچوب نگرش پوپوليستى و ناسيوناليستى چپ انسجام دارد و اين انسجام را هر روز در قلمرو معينى بنمايش ميگذارد. به اين معنا بايد اين اعتبار را به اين جريان در مقايسه با نيروهائى که هر روز به سمتى کشيده ميشوند داد. انسجام جديد آقاى تقوائى هم کاملا سياسى است. اين مسئله دو دليل مشخص دارد: اولا٬ در تقابل کنونى در خاورميانه و شمال آفريقا و مشخصا موضوع ليبى و سوريه٬ حزب ايشان جانبدار نيروهاى پرو غربى و سياست دول غربى است. اين حزب عروج مشتى نيروى ارتجاعى القاعده اى و اسلامى و سرهم بندى شده ناتو و غرب را "انقلاب ليبى" و تکرار اين داستان در سوريه را "انقلاب سوريه" مينامد. نه کارى به روندى دارد که مردم چگونه از صحنه سياست قيچى شدند و نه به ماهيت نيروهائى که در حال حاضر ميداندار شده اند. اين حزب در تقابل کنونى٬ جانبدارى اش از دول غربى و نيروهاى موئتلفش را با "عليه هر دو محور بودن" توجيه و تلطيف ميکند. مسئله دوم يک دنباله روى پوپوليستى و مبتذل از شعارهاى جنبش ناسيوناليسم پرو غرب و جنبش ملى اسلامى در ايران است. همه ميدانند که در ايران چه در جريان رويدادهاى سال ٨٨ (همان "انقلاب" مورد ادعاى حميد تقوائى) موضعگيرى عليه سياستهاى دولت روسيه برجسته شد. همينطور در اين تظاهراتها بخشا گفته شد "نه غزه٬ نه لبنان٬ جانم فداى ايران"! در قلمرو اقتصادى نيز نقد ناسيوناليستى به "کالاهاى وارداتى و بنجول چينى" رايج است.

سياست آقاى تقوائى و حزبشان همواره اينبوده که با اين تمايلات ناسيوناليستى و ضد روسى و ضد چينى چفت شوند. مهم نيست که اين شعارها را چه جريانات و جنبشهاى معينى به صحنه سياست مى آورند٬ مهم اينست که توسط مردم گفته ميشود و ميشود تحت عنوان "حرف مردم" و "اعتراض مردم" آنرا هضم کرد و تکرار کرد! از تکرار "سيد على پينوشه ايران شيلى نميشه" تا تکرار "نه غزه نه لبنان جانم فداى ايران" در تظاهرات روز قدس در استکهلم و در کنار نيروهاى سلطنت طلب و فاشيست با پرچم اسرائيل٬ تا شعار عليه روسيه همراه با نيروهاى جنبش ملى اسلامى٬ و تقابل يکجانبه با نيروهاى اسلامى در جنگ غزه همراه با ناسيوناليستهاى پنتاگونيست٬ اينها گوشه هاى بسيار کوچکى از دنباله روى آگاهانه و پوپوليستى اين جريان است. وقتى هم ميپرسيد اين چه شعارى است که يک حزب مدعى کمونيسم تکرار ميکند٬ پاسخ ميشنويد که "شعار مردم است و مردم گفته اند"!

اين پوپوليسم مزمن برخلاف پوپوليسم قديم چهارچوب تئوريک روشنى ندارد. مانند بادکنکى است که جهت باد سياست به هر سو ميکشاندش. کافى است کسى مبتکر کارى شود و حول آن جنجالى بپا شود٬ و از نظر اين حزب جالب باشد٬ بلافاصله و بدون هيچ تاملى کل حزب در اين قالب خود را مستحيل ميکند. پوپوليسم نوين اين جريان قالبى بسيار ژلاتينى و البته اپورتونيستى در سياست به اين حزب داده است. حزب "کمونيست کارگرى" و آقاى تقوائى عليه دو قطب ارتجاعى در ماجراى سوريه موضع همه جانبه نگرفته است. برعکس٬ پوپوليسم مزمن شان در اين قلمرو نيز خود را تعريف کرده است. اگر انسجامى وجود دارد همينجاست. با اينحال هنوز نه اين انسجام پوپوليستى و نه تقابل با يکجانبه نگرى "ضد آمريکائى" چپ سنتى٬ اصل مسئله و شان نزول سياست اين حزب در قبال روسيه و چين را توضيح نميدهد. بلکه صدور قطعنامه و اعلام سياست عليه روسيه و چين بدوا اعلام همراهى با اردوى ديگر يعنى اردوى غرب در تقابل کنونى است. پوشاندن اين جهتگيرى با طرح فرمال "عليه هر دو قطب افشاگرى کردن" در کنار همراهى با و هضم کردن شعارهاى ناسيوناليستى و اسلامى عليه روسيه و چين در ايران٬ منشا واقعى و سياسى اين مواضع آقاى تقوائى است.

تا به منافع کارگران و مردم محروم بپاخواسته در ليبى و سوريه و ايران و ديگر کشورها عليه حکومتها و صفبنديهاى ارتجاع سياسى برميگردد٬ روسيه و چين و آمريکا و اروپا و اتحاديه عرب و نيروهاى متفرقه اسلامى همه در يک صف ايستاده اند و اهداف ارتجاعى خود را دنبال ميکنند. اينها هيچکدام سر سوزنى منافع کارگران و مردم آزاديخواه در کشورهاى منطقه را نمايندگى نميکنند. واضح است که حکومتهاى سرمايه دارى همه جا منافع خود را دنبال ميکنند. روسيه و چين تا دول اروپائى و آمريکا و متحدين شان همه تلاش دارند منافع آنى و آتى خود را دنبال کنند. کمونيستها نبايد نقش سازمان ملل و مبصر نظم کنونى بين المللى را ايفا کنند. اما در سطح مشاهدات صرف هم نبايد درک اين مسئله سخت باشد که دولت يا دولتهائى که وارد جنگ ميشوند با دولت يا دولتهائى که در آن جنگ شرکت ندارند و يا حتى بدليل منافع شان با جنگ مخالف اند در يک موقعيت قرار ندارند. اما همسان جلوه دادن نقش و جايگاه و عملکرد دو طرف – و در اينجا بقول آقاى تقوائى محور روسيه – چين با ائتلاف دول غربى در قبال سوريه – اگر روتوش کردن جانبدارى سياسى از جنگ طلبان نباشد٬ تخفيف آگاهانه قبح سياست سرکوبى است که عليه اعتراض برحق مردم بپاخواسته در ليبى و سوريه و قيچى کردن آنها از صحنه سياست توسط يک ائتلاف معين صورت گرفته است. کيسه بوکس ناموجود "ضد آمريکائى گرى" چپ سنتى دستکم اين خاصيت را دارد که سياست يکجانبه ديگرى را توجيه کرد.

و بالاخره دول غربى و يا بلوک "غرب" امروز پديده متعين دوران جنگ سرد نيست. همانطور که روسيه و "شرق" بعنوان يک سيستم سياسى و ادارى و اقتصادى معين دوران جنگ سرد وجود خارجى ندارد. اين هم روشن است که تقابل و کشمکش جهانى برسر حوزه نفوذ و تعريف درازمدت تر سيماى آتى جهان چند قطبى هنوز باز است. نه موضع يکجانبه "ضد آمريکائى" و نه موضع ناسيوناليستى و پرو اسلامى "ضد چينى و ضد روسى" هيچکدام بنيادهاى تعين يافته اى از نظم جهان کنونى را ندارند. اين شعارها سياسى اند و به سياستهاى معينى خدمت ميکنند. ضديت با روسيه و چين در فضاى ايران آنهم توسط جنبش ملى اسلامى و يا جنبش ناسيوناليستى و حتى بخشى از حکومتيها٬ چراغ سبز به آمريکا و سياستهايش است. همه ميدانند در طرح هر شعار و مطالبه با چه کسى سخن ميگويند و با چه کسى فاصله ميگيرند. آقاى تقوائى هم که گاها درس سياست به اين و آن ميدهد٬ بهتر است تمايلات واقعى و مکنونات قلبى شان را در قالبهاى روشن ترى بيان کنند. اين سياسى تر است. *

١۵ اوت ٢٠١٢